مدح و ولادت حضرت علی اکبر علیه السلام
یم عصمت زهی امشب به دامان گوهر آوردی برای آفتاب امشب فرزوان اخـتر آوردی حسین ابن علی را هم پسر هم یاور آوردی تـعـالی الـلـه یـا لـیـلا عـلـیِّ اکـبـر آوردی تو لیـلایـی و مثـل آمـنـه پـیغـمـبر آوردی و یا بنت اسـد گـردیـده شیـر داور آوردی محمّد خو علی رو فاطمی طینت پسر زادی ملک زادی بـشر آورده یا خیـرالبـشر زادی بغل بگشا چو جان گیرش به بر جان حسین است این به رخ مصحف به خطّ و خال، قرآن حسین است این ذبیح فاطمه در عید قربان حسین است این گل بستان احمد روح و ریحان حسین است این میان ماهها مهر درخشان حسین است این گل و باغ و بهار و سرو بستان حسین است این بشر اوصاف آن رشک ملک را چون توان گوید لب معصوم باید وصف آن جان جهان گوید رخش سوره دو بسم الله دارد از دو ابرویش یدالله فـوق ایـدیـهـم بود نقـش دو بازویش خجل گردد ز رخ گر ماه بنشیند به پهلویش زیـارتگـاه زوّار محـمّـد مصحـف رویش شفای چـشم ثـارالـلّهـیان خاک سرِ کویش عجب نی یوسف ار چشم تماشا واکند سویش مباد از گردش چشمی بگیرد هست یوسف را که هم دست زلیخا بُـرَّدُ هم دست یـوسف را کرامت از نبی، صبر از علی، حلم از حسن دارد قد رعناش طوبی سایه بر این نُه چمن دارد به هر یک تار مویش عطر صد مُلک خُتن دارد چراغ از عارض نورانیاش هر انجمن دارد هزاران جان عـالم در درونِ پیرهن دارد علی باشد به نام و روح احمد در بدن دارد به چشم اهـل دل مـاه تـمامش میتوان گـفتن رسولش میتوان دیدن امامش میتوان گفتن علی، زینب، حسن، عبّاس، محو روی زیبایش حسین بن عـلی، چشم خـدا، گـرم تماشایش سلام سدره و طوبی به سرو قدّ و بالایش سر خوبان عالم سر بسر خاک کف پایش عـلـیّ بن حـسین بن عـلـی نـام دل آرایـش نوای کربلا برخـیزد از نیـزار اعـضایش کـه مـن در کـربـلا اوّل قـتـیـل آل یـاسـیـنـم شود در موج خون تقدیم جانان جان شیرینم رسول الله خـضر و تـشـنـۀ آب بـقـایم من به مسعای شهادت عاشق سعیِ صفایم من ذبـیح ذبـح اعـظـم در منـای کـربـلایم من حـسین بن عـلی را شیـر دشت نیـنوایم من خـدا را خـونم و ریحانۀ خـون خـدایم من به جـای شیـر مـادر تـشنۀ جـام بـلایم من شهـادت سرفـرازی میکند با خون من فردا پدر صورت نهد بر صورت گلگون من فردا من آن حسنم که در امواج خون پیداست تصویرم شهادت، عشق، ایمان بوده از آغاز تقدیرم منم آیـات ایـثـار و ولایت کرده تـفـسـیـرم به جوش آیند ثاراللّهیان از بانگ تکـبیرم مپـنـداریـد طـفـل شیـریام من بچّـۀ شیرم یدالله است دست و ذوالفقار اوست شمشیرم مرا سیـنـه سپـر بر هـر بـلا میپـرورد لـیلا وجــودم را بـرای کـربـلا مـیپـرورد لـیـلا مرا روز ولادت روز عاشوراست میدانم تنم چون برگ گل در دامن صحراست میدانم رُخم از پشت ابر خون، جهان آراست میدانم حسابم با خدا در محشر کبری ست میدانم خـدایم از برای بـذل جـان آراست میدانم سرم آن روز روی دامن زهراست میدانم رسول الله میگیرد به موج خون در آغوشم ز دست او به مـیـدان شهـادت آب مـینـوشم تو در گهواره مست جام ایثاری علی اکبر تو از دوران شیری شیرِ پیکاری علی اکبر تو نـور عـین عـین اللهِ داداری عـلی اکبر تو خود از کوثر توحید سرشاری علی اکبر تو جا در قلب ثاراللّهیان داری علی اکبر تو ابن الثّـاره، ثـارالله را یاری عـلی اکبر بهشت عارفان مهر و جحـیم کافران خشمت نگـاه عمهات بر رخ دل عـبّاس در چـشـمت تو بر نسل جوان تا صبح محشر رهبری داری تو چون عبّاس بر خیل شهیدان برتری داری تو بر آل نبی بعد از امامان سروری داری تو خُلق و خوی و روی و منطقِ پیغمبری داری تو دست و بازو و تیغ و توان حیدری داری تو در هر زخم تن یک آیت روشنگری داری ولی اللّهـی و چـشـم و چـراغ حجّـت الـلّهـی نه «میثم» را که خلق عالمی را مشعلِ راهی |